غروب روز آدينه، بيست و پنجم شهريور نود، آن گاه که چراغ عمر مادر مهربان و زحمتكشمان، ناباورانه خاموش شد، شماري از دوستان ارجمند در همان دقايق نخست باخبر شدند و سريعاً خودشان را به خانه ي روستايي محقرمان رساندند. دستمان را گرفتند، راهنمايي كردند، كارها را پيش بردند و ... .
خبر كه بيشتر پخش شد، بزرگان قوم تالش و عموم دوستان و هموندان، از راه هاي دور و نزديك، با شيوه هاي مختلف همدردي كردند و در تسـّلاي خاطرمان كوشيدند: قدم رنجه كردند تشريف آوردند منزل، در سايت ها و وبلاگ هايشان خبر را آوردند، در مراسم خاك سپاري و سوگ نشست هاي سوم و هفتم شركت كردند، زنگ زدند، پيامك دادند، پاي وبلاگ ها پيام تسليت نوشتند، ايميل فرستادند و ... و به اين ترتيب لطف و مهرباني را در حق ما تمام كرده و ما را براي هميشه مديون بزرگواريشان ساختند.
بزرگان قوم تالش، دوستان و هموندان ارجمند، اينك كه شرمنده ي لطف همه ي شما عزيزانيم و ناتوان از جبران آن همه مهر و دلجويي، اميدواريم با شركت در جشن ها و شادي هايتان، بتوانيم از زحمات بي دريغ شما قدرداني كنيم.
از تقصيرات و كوتاهي هايمان درگذريد.
پاينده باد فرهنگ مهر بنياد ايران زمين!
ارادتمند همه ي شما
پژمان و فرزاد بختياري مركيه
+ نوشته شده در جمعه هشتم مهر ۱۳۹۰ ساعت ۹:۳۰ ق.ظ توسط
|