(بر اساس محتواي نوارهاي شماره «1» و «2» فقره‌بندلي حيكايت)

حسين محمدپرست ديگه سرايي

مقدّمه

بسياري از خوانندگان آثار ادبي اعم از نظم و نثر، فقط از ديد ادبي به اين آثار مي‌نگرند. حتـّي بسياري از اديبان و شاعران نيز فقط خود را اديب و شاعر صرف مي‌دانند. امّا بايد گفت كه همه ي آثار ادبي، علي‌الخصوص شعر، يك مقوله ي اجتماعي است. از ديدگاه علوم اجتماعي، ادبيّات - اعم از نظم و نثر - يكي از بخش‌هاي هنر به شمار مي آيد و اگر معرفت را مجموعه‌اي از مفاهيم، نظير مقولات فكر و آگاهي، صورت‌هاي ارزشي، احساسي و عاطفي و حالت‌هاي معنوي افراد بدانيم، هنر نيز يك مقوله ي معرفتي است.  

      بنابراين هر ارتباطي كه بين معرفت و جامعه قابل تصوّر باشد، در زمينه ي ارتباط جامعه و ادبيّات نيز صدق مي‌كند. پس بايد ادبيّات و به ويژه شعر را مقوله‌اي معرفتي بدانيم. بايد همانند «كارل مانهايم» كه يك مجارستاني‌الاصل است، بگوييم كه اشعار و آثار ادبي فقط زاده ي خود فرد نيست؛ بلكه اين آثار در يك واحد اجتماعي شكل مي‌گيرند كه ما بايد آن آثار و انديشه را تحت آن واحد اجتماعي مطالعه كنيم. با اين حساب، در  يك جمله بايد گفت: «نظم و نثر و به ‌طور كلي ادبيّات، متغيّري تابع متغيّرهاي مستقل، مانند نظام سياسي، اقتصادي، فرهنگ و ايدئولوژي است».

      در رابطه با آثار ادبي، دو نوع بررسي مهم مي‌توانيم داشته باشيم:

     1- بررسي مربوط به تحليل محتواي آثار ادبي كه همان بررسي اجتماعيات در آثار ادبي است.«هدف از اين بررسي‌ها استخراج، طبقه‌بندي و توصيف پيام و مضامين اجتماعي، سياسي، فرهنگي و تاريخي است كه آثار ادبي به مخاطبان خود انتقال مي دهند... . اين پيام‌ها داراي ابعاد ايدئولوژيكي، سياسي، اعتقادي و اجتماعي هستند كه به وسيله ي روش‌هاي جامعه‌شناختي و پژوهش ادبي مي‌توان آنها را بررسي و توصيف كرد.» (1) عمده‌ترين تحليل‌هاي اين جانب از اشعار آقاي شهبازلي از اين مقوله است.

     2- بررسي جامعه‌شناختي آثار ادبي؛ يعني بررسي رابطه ي متقابل ادبيّات و جامعه. در اين بررسي ها تلاش مي گردد دانسته شود جامعه چه تأثيري در توليد آثار ادبي داشته و اشعار و آثار ادبي پس از توليد، چه كاركردهايي در جامعه داشته و چه تأثيري بر جامعه و افراد بر جاي گذاشته اند. اين بررسي‌ همان جامعه‌شناسي ادبيّات است. «جامعه‌شناسي هنر و ادبيّات شاخه‌اي از علم جامعه‌شناسي است كه ساخت و كاركرد اجتماعي هنر و ادبيّات و رابطه متقابل ميان جامعه و هنر و قوانين حاكم بر آنها را بررسي مي‌كند.» (2) مي‌دانيم كه جامعه‌شناسان ادبي هم معتقدند كه ادبيّات يك نهاد اجتماعي و محصول ادبي نوعي توليد اجتماعي است كه نويسنده تنها مهم‌ترين جزء اين شبكه مي‌باشد و اين كه فرد اديب به تنهايي مورد نظر نيست؛ بلكه اثر ادبي بيان نوعي آگاهي جمعي است كه هنرمند با  سهمي بيشتر از افراد ديگر در تدوين آن مشاركت دارد.

     در ارتباط با اشعار آقاي شهبازلي بايد بگويم كه براي تحليل محتواي آثار او نياز به متخصّصان مختلفي است تا به تشريح و توصيف اشعارش از ابعاد مختلف اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، فلسفي و ... بپردازند. لذا تحليل جامع و كامل اين دو نوار كاست به‌دست يك نفر و در محدوده ي يك دانش (رشته)، مقدور نيست. با اين وجود، اين جانب سعي بر آن دارم از نقطه نظر اجتماعي (مخصوصاً جامعه‌شناسي) به تحليل مختصري از اشعار او بپردازم.

 مقدّمه‌اي بر داستان «فقره بندلي حيكايت» از ديد جامعه‌شناسي هنر و ادبيّات

     آقاي مسعود شهبازلي پس از سال‌ها زندگي در بين تالشان و مشاهده و مشاركت در امور و مسايل اجتماعي، من‌جمله ازدواج و مراسم مربوط به آن در تالش، به درك كاملي از  مسايل و خصايص تالشان دست يافته است. پس آناني كه معتقدند اشعار آقاي شهبازلي رماني بيش نيست و از تخيّل او سرچشمه مي‌گيرد، سخت در اشتباه هستند. چرا كه او با استفاده از روش‌ مشاهده ي مشاركتي در امور و مسايل اجتماعي ما تالشان به توصيف و تبيين دقيق اين مسايل پرداخته‌ است. بنابراين اشعار آقاي شهبازلي يك توليد اجتماعي است كه او آن را بهتر از ديگران به تصوير كشيده است. و پس از انتشار نيز، داراي كاركردهاي مناسبي در جامعه بوده است.

     از آن جمله است تعديل در مسئله ازدواج و مسايل مربوط به آن مانند مهريه و غيره، توجه بيشتر به كنترل مواليد از سوي خانوارهاي تالشي و توجّه بيشتر به تربيت و جامعه‌پذيري فرزندان، گسترش تقسيم‌كار در خانواده‌ها. او همچنين در لابه‌لاي اشعار خود به‌طور مستقيم و غير مستقيم به مسايل و  مشكلات اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي خانواده‌هاي تالشي پرداخته و هرجا كه لازم ديده است به‌طور ماهرانه توصيه‌ها و خط‌مشي‌هايي براي رفع اين مشكلات  و ايجاد محيط اجتماعي و فرهنگي سالم در خانواده‌ها را بيان نموده است.

     البته ناگفته‌ نماند كه هرچند شاعر فوق‌ از نظر درآمد و  ارتزاق به شخص يا سازماني وابسته نيست، ولي هنوز ويژگي‌هاي جامعه‌ مدني، مخصوصاً آزادي قلم و بيان در جامعه ما در آن حدي نيست كه او بتواند همه چيز را به تصوير بكشد. علي‌هذا با توجه به نظم مبتني بر تشابه‌پذيري و حاكميت وجدان جمعي و عدم وجود قوانين و اصول عام آن‌طوري كه از ويژگي‌هاي جامعه مدني است، او نتوانسته خيلي از مسايل را كه لازم هم بوده، بيان كند. شايد عده‌اي بگويند كه  او نيز همانند افرادي مثل عبيد زاكاني يا بهلول مي‌توانست به‌طور غيرمستقيم  به‌صورت طنز بسياري از مسايل و مشكلات اجتماعي، اقتصادي و سياسي و فرهنگي را بازگو كند. لذا در پاسخ به اين افراد بايد بگويم كه مهم‌ترين مسأله‌اي كه يك نويسنده يا سراينده بايد قبل از همه مدنظر داشته باشد اين است كه بداند براي چه كسي مي‌نويسد يا مي‌سرايد؟ يعني خوانندگان آثار او چه قشري از جامعه هستند؟ اما چون مخاطبان آقاي شهبازلي بيشتر روستاييان و كشاورزان بوده‌اند، او نمي‌توانست به‌طور غيرمستقيم مسايل را به تصوير بكشد.

     من حيث‌المجموع بايد گفت آقاي شهبازلي يك جامعه‌شناس، متفكّر يا ايدئولوژيست و فرد وابسته به ارزش‌هاست. او آرمان‌ها را مي‌شناسد. او از وضع اجتماعي موجود در تالش علي‌الخصوص مسئله ازدواج و مسايل خانوادگي و جامعه‌پذيري و تربيت كودكان در تالش قانع نيست و در پي آن است كه طرحي نو دراندازد. اگر در اشعار او كمي دقت نماييم، مي‌بينيم كه او دنياي مطلوب را مي‌شناسد. چون وضع موجود را با وضع مطلوب متعارض و ناسازگار مي‌داند، مي‌خواهد با تيغ جراحي تيز انديشه خود غدّه‌اي چركين و زخم‌آلود بر اندام را بشكافد و از آن طريق راهي به سوي سلامتي جامعه و جامعه سالم و مطلوب باز كند.

      به‌طور كلي بايد گفت كه اشعار آقاي شهبازلي هم سياسي است و هم اجتماعي. سياسي است، چراكه او نيز همانند فردوسي، ناصرخسرو و حافظ، داراي ايدئولوژي خاص خود است و شعرهاي او مرتبط با اجزاي ايدئولوژي خاص اوست. و اگر به‌طور دقيق در اشعار او تأمل كنيم، متوجه خواهيم شد كه اشعار او عملاً در نفي بعضي‌ارزش‌ها و سنت‌ها و رسوم و ثبات برخي ديگر است. همچنين اشعار او اجتماعي است. از اين نظر كه او نيز به غريزه و درك خويش تباهي‌هاي جامعه تالش، علي‌الخصوص مسايل و مشكلات مربوط به ازدواج و محيط اجتماعي و مسايل درون خانواده‌هاي تالشي را احساس و به‌طور ماهرانه و به زبان شعر آنها را به تصوير مي‌كشد و از نظر نگارنده ي اين مقاله، اين اشعار داراي ارزش‌هاي اجتماعي بسيار بالايي هستند.

     موسيقي و آهنگ‌ها: اولاً بايد يادآوري كنم كه موسيقي و آهنگ‌هاي موجود در هر جامعه‌اي نشأت گرفته از رسوم و سنت‌ها و اعتقادات آن جامعه است. و بسياري از جامعه‌شناسان به تأثيرپذيري موسيقي و آهنگ‌هاي موجود هر جامعه‌اي از فرهنگ آن جامعه معتقدند. مثلاً موسيقي تالشي آهنگ «رَمَه شون بَردَه محمودﬞم بِه» مختص به ما تالش‌هاست. و آناني‌كه با فرهنگ و اعتقادات تالش آشنا هستند با شنيدن اين آهنگ پي مي‌برند كه نوازنده آن داستانش را بازگو مي‌كند.

     در همين راستا كه گفته‌اند «موسيقي در معناي‌سازها، آهنگ‌ها و سرودهايي است كه مجموعاً زبان حال و مترجم احساسات و عواطف مردم است كه از گذشته بسيار دور از  نسلي به نسل بعد منتقل شده، به‌عنوان جزئي از فرهنگ قومي با روح و جان مردم در آميخته و به حيات خود ادامه مي‌دهد.» (3)

     اما بايد گفت: با توجه به اوصاف فوق در نوار شماره ي يك، هيچ ارتباطي بين موسيقي موجود و اشعار آن نوار و حتي با فرهنگ ما تالش‌ها احساس نمي‌شود. ولي در نوار شماره ي دو موسيقي و آهنگ‌هاي موجود كاملاً با جامعه تالش، اعتقادات و رسوم تالشان سازگار است. مثلاً آهنگ پس از تولّد اوّلين فرزند بندلي در نوار شماره ي 2 بيان‌كننده ي احساسات تالشان در موقع به‌دنيا آمدن فرزند و علي‌الخصوص فرزند ذكور است.

     و يا آهنگ بسيار غمگين پس از فوت مادر بندلي «اصلي» بيان‌كننده عواطف و اوضاع تالشان در حوادث و  مصيبت‌ها، به ويژه در غم فراق مادر است و آن هم مادري كه خلأ حاصل از نبود پدر را نيز پر كرده است... .

اجتماعيات در داستان فقره بندلي

     اشعار آقاي شهبازلي كه تحت عنوان «فقره بندلي حيكايت» و در دو نوار كاست تنظيم شده است، دنيايي از اجتماعات را داراست. اما تحليل تمام اين موارد به‌صورت كامل ماه‌ها وقت طلبيده و از طرفي نيز با محدوديت ظرفيت چاپ در ويژه‌نامه تالشي‌ها رو به روييم. لذا فقط به تحليل مختصر چند مورد بسنده مي‌نماييم.

1- ازدواج، سنّت‌ها و مسايل و مشكلات مربوط به آن در جامعه ي تالش

    ابتداي سخن اين كه شاعر گرانقدر اهميتي فراوان هم از نظر مذهبي و هم از نظر اجتماعي براي ازدواج قايل است.

    دليل اين ادعاي من اين است كه او اولين مسئله‌اي كه داستان بندلي را با آن شروع مي‌كند، ازدواج است. در اين زمينه او سعي نموده است ضمن بيان ارزش و جايگاه ازدواج، به تحليل ويژگي‌ها، سنت‌ها، اعتقادات و رسوم مربوط به ازدواج در تالش به‌طور اخص و در كل كشور به‌طور اعم در كنار ويژگي‌هاي خوب بپردازد. و به‌طور ماهرانه توصيه در تضعيف مشكلات و اعتقادات و سخت‌گيري‌هاي بي‌مورد مربوط به ازدواج و تقويت موارد مطلوب نموده است.

    به‌طور كلي او در صدد است كه افراد، جوانان و خانواده‌ها را از نظر ازدواج و اعتقادات و رسوم مربوط به آن جامعه‌پذير شده و راه براي ازدواج صحيح از نظر اجتماعي و در محدوده رهنمودهاي دين مبين اسلام براي جوانان باز شود تا روز به روز شاهد تقليل انحرافات و بزهكاري‌ها از سوي جوانان مجرد باشيم.

     همانطوري كه شاعر عزيز هم معتقد است ازدواج باعث آرامش رواني، تكامل ايمان (با توجه به فرموده پيامبر: مَن تَزَوَّجَ فَقَد استَكمَلَ نِصف الايمان)، بقاء نسل، ارضاي غريزه جنسي و همچنين از نظر اجتماعي باعث گسترش همبستگي‌هاي اجتماعي، گسترش شبكه خويشاوندي و ... است. 

* وجود عشق در ازدواج و تداوم آن در زندگي

    او در جاي‌جاي اشعار خود وجود عشق آن هم به‌صورت حقيقي و راستين را شرط لازم براي اثبات و تداوم زندگي اجتماعي مي‌داند. مثلاً آن جا كه مي‌گويد:

روزي بَــه روزگـــاري اْم بَنـــدَلــي             عاشـــقﬞ دلـــداري بَـه و دلبَــــري

    عاشق شدن و وجود عشق به كسي را كه فرد مي‌خواهد زندگي اجتماعي خود را با او سپري نمايد، شرط لازم ازدواج مي‌داند. يا اين كه او در ابيات زير تداوم عشق را در طول زندگي بيان مي‌كند.

                     هَـــر ژِن و مــرد گـر ببونه فَهميده            خوش بَبينه پِنج روزَه عُمر يَندﬞ نـَه

ايگــلَــه نَصيــحـت بكَــرْم هَــر دﬞ را            جــان بــواجــه يَنــدﬞ نَه اَم دينيا كا

     در تأييد نظر شاعر ارجمند مبني بر وجود عشق به عنوان شرط لازم براي ثبات و تداوم زندگي، لازم به ذكر است كه در قرآن كريم نيز شادماني و مسرور بودن با همسران توصيه شده است. مثلاً در آيات 96 و 70 سوره زخرف به همين مسئله اشاره شده است (آنان كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم امر ما شدند به همه خطاب مي‌شود كه شما با  همسرانتان مسرور و شادمان در بهشت جاويد وارد شويد). من هم در تأييد نظر آقاي شهبازلي مي‌گويم: عنصر معنوي تشكيل خانواده‌ كه علّت ايجاد و بقاء آن مي باشد، عشق است.

     عشق چون ستاره ي‌ زهره در پيشاني روان‌بخش حيات مي‌درخشد و از پرتو دلفريب خود صحنه زندگي را روشن مي‌سازند. لذا اگر عشق را در صحنه حيات مرض بدانيم، مريض آن هيچ گاه ميل ندارد شفا يابد. اما بايد گفت كه مع‌الاسف اكثر ازدواج‌هاي جوانان در تالش به‌طور اخص و در كل كشور به‌طور اعم بر اساس حقيقي و بر اساس شناخت دقيق معيارهاي همسرگزيني نبوده و با عشق افلاطوني مجذوب قيافه و در مواردي نيز ثروت شده و ازدواج مي‌نمايند. افزايش ميزان طلاق در دهه‌هاي اخير گواهي بر اين ادعاست.         

     سعدي عليه‌الرحمه نيز نگران اين گونه عشق‌ها در زندگي است، آن جا كه مي‌گويد:

        چو عشقي كه بنياد آن بر هواست               چنين فتنه انگيز و فرمانرواست (۴)

     برگس و والين نيز در اين باره مي‌گويند: «زناني كه از زيبايي‌هاي ظاهري برخوردارند، در سنين جوان‌تري ازدواج مي‌كنند و اين احتمالاً با مسئله عشق بي‌رابطه نيست.»(5)

    منظور آنها همان عشق كاذب است كه جوان مجذوب قيافه ظاهري مي‌شود نه عاشق همسري همسان خود.

    به‌طور كلي پيام سه بيت فوق براي ما اين است كه: عشق در معناي محدود و معتدل آن لازمه ي حيات است. و دوري از عشق افلاطوني و بدون منطق، آميزش عقل و احساس را در كنار يكديگر و در دنياي امروزي مطرح مي‌سازد. و اين كه زوجين بايد هماره نسبت به يكدگير خوش‌رو، خوش خلق و گشاده و متبسم باشند، از اشتباهات كوچك اغماض‌كنند بي‌جهت به جنگ اعصاب نروند و خويش را افسرده و ملون نسازند و خيلي كوشش داشته باشند كه توسن خوشبختي را به زير پا مهاركنند و به رفع نواقص زندگي بپردازند و تمام همت خود را براي رفاه و آسايش يكديگر به‌كار برند و بي‌جهت خون دل نخورند.

* مسئله گزينش همسر

    با توجه به يكي از ابيات اين شاعر ارجمند چنين بر مي‌آيد كه او نيز معتقد به نظريه‌ نيازهاي تكميلي در زمينه ازدواج است. همانطوري كه «وينج» و «كتسان» معتقدند.

    بر اساس اين نظريه «افراد به ازدواج با كساني تن در مي‌دهند كه نيازهاي ايشان را برآورده سازند و زندگي ايشان را تكميل كنند. به سخن ديگر به عقيده ي مدافعان اين نظريه اين نه  شباهت و همساني بلكه بي شباهتي و ناهمساني به‌ويژه صفات تكميل‌كننده است كه افراد را به وصلت با يكديگر وا مي‌دارد». (6)

     مخصوصنم هر دﬞ ببون بي سواد                 هي بله هي تمشا چه داد و بيداد
 
     يعني او بر اساس نظريه ي تكميلي معتقد است كه اگر يكي از طرفين با سواد باشد، بهتر از آن است كه هر دو بي‌سواد باشند. چون سواد يكي با بي‌سوادي ديگري تكميل مي‌شود.

     ضمن احترام به نظريه ي اين دانشمندان و شاعر ارجمند، بايد گفت كه پس از قانون «منع زناي محارم»، جهاني‌ترين قانون در زمينه ازدواج «همسان همسري» است. يعني اين كه جوانان بايد سعي كنند همسري برگزينند كه همسانشان باشد نه ناهمسانشان. همانطور كه «باوِر مَن مي‌گويد: انسان دانسته يا ندانسته در پي گزينش همسري است كه صفاتي همگون با او داشته باشد... [و يا آن كه] به گمان لاك‌ وبرگس در هر لحظه بخت هر فرد در راستاي ازدواجي همسان‌گزينانه عمل مي‌كند تا ناهمسان‌گزين». (7)

     اگر تأمّلي در آمار طلاق در تالش به‌طور اخص و در كل كشور به‌طور اعم داشته باشيم، متوجه روند صعودي اين پديده ي اجتماعي خواهيم بود. صحيح است كه عوامل و  فاكتورهاي اجتماعي و غيراجتماعي گوناگون در مسئله ي طلاق دخيل هستند،  ولي عامل عمده در ده‌هاي اخير كه باعث طلايق مي‌شود، عدم توجه جوانان به ملاك‌هاي گزينش همسر از نظر مذهبي و اجتماعي و انجام اكثر ازدواج‌ها به‌صورت ناهمسان همسري است. چرا كه عموم جوانان، حتي جوانان تالش، امروزه بر اساس عشق افلاطوني و با مجذوب شدن به قيافه و ظاهر و يا ثروت دست به گزينش همسر مي‌زنند و در مواردي نيز دخالت بي‌حد و حصر والدين باعث انجام يك ازدواج تنظيم‌شده براي جوانان مي‌شود و در چنين مواردي نيز فرصت انتخاب را از جوانان زدوده و عاقبت آنان را تيره مي‌كنند. «ازدواج تنظيم‌ شده كه به آن ازدواج فرمايشي نيز اطلاق مي‌شود، نوعي خاص از ازدواج است كه در آن گزينش همسر از طريق والدين يا بزرگترها و معمولاً بدون حضور و حتي نظارت طرفين صورت مي‌پذيرد... در اين نوع ازدواج، كارگزاران اصلي آناني نيستند كه سرنوشتشان در گرو چنين زوجيتي است، بلكه والدين، بزرگترها و ريش سفيدان هم به كار جستجو و بازيابي همسر مي‌پردازند و هم تصميم لازم در مورد گزينش را اتخاذ مي‌كنند». (8)

     اين نوع ازدواج بسيار فراوان در جامعه ي تالش، علي‌الخصوص روستاها شيوع يافته است. اما به عموم جوانان، علي‌الخصوص هموطنان تالش خود توصيه مي‌كنم كه ضمن رعايت حدود والدين و حفظ حرمت آنها، با تأمل و صرف وقت و پس از جستجو و تحقيق و با رعايت دقيق ملاك‌هاي همسرگزيني، همسري همسان خود انتخاب نمايند. و اين همسان همسري بايد از جنبه‌هاي مختلف از جمله: جغرافيايي (علي‌الخصوص شهري و روستايي بودن)، ويژگي‌هاي جسماني (علي‌الخصوص سني) اجتماعي، تحصيلي، ذهني و معنوي، خوي و منش‌ها، مذهب و اعتقادات ديني و .. مدنظر قرار گيرد. در غير اين‌صورت بايد گفت همان گونه كه شاعر فشار نبود يار را در زندگي را از فشار قبربيشتر مي‌داند، اگر يار و همسر، همسان فرد نباشد، به منزله نبود يار و همسر در خانه و زندگي است.

                     قبری فشار از فشارﬞ  زندگی             خَیلی کـَمَه گـَر نبو یار زندگی

     لذا فردي كه داراي همسري ناهمسان است، فشاري بيش از فشار قبر را بايد متحمّل شود.

* مشكلات ازدواج در تالش و كل جامعه

    در جاي جاي داستان «بندلي» شاعر به مشكلات ازدواج، اعم از جنبه‌ ي بعضي اعتقادات و سنت‌هاي غلط موجود در تالش و يا مشكلات ازدواج در جامعه به‌طور كلي اشاره مي‌كند. و  به‌ صورتي ماهرانه در رفع اين مشكلات و گشودن راه‌هايي براي ازدواج صحيح و معتدل جوانان مي‌كوشد. مهم‌ترين مشكلي را كه شاعر در زمينه ي ازدواج در تالش بدان شاره كرده (وحتي در كل كشور هم صدق مي‌كند)، مشكلات اقتصادي و مادي بعضي از خانواده‌هاي پسر و از طرفي سخت‌گيري‌هاي و انتظارات بي‌حد و حصر بعضي‌ از خانواده‌هاي دختر است كه باعث به‌وجود آمدن مشكلات اجتماعي فراواني در امر ازدواج جوانان و گسترش انحرافات و بزهكاري‌ها شده است. مثلاً او به انتظارات بي‌حد و حصر خانواده‌هاي دختر در تالش از نظر سنگيني مهريه و ساير تعهدات، مانند ديد و بازديد از عروس، اهدايي‌هاي مربوط به عيدين، قامَه كاربَري و ... اشاره مي‌كند. و آن جا كه مي‌گويد:

                    يا بَسي ام زندگي گرد بخرشي               يا نبَه دلبَر نيشَويند نخرشي

دقيقاً بيان مي‌كند كه بعضي از خانواده‌ها ازدواج دخترشان را معادل فروش يا معامله‌ آنها همچون يك شيء مي‌دانند. و يا او با اين بيت:
 

           وقتِ شِه بَه ماشْنَه پول و عَقدَه پول

 

پول كي كَمَه حَتي ببو گزﬞرَه فول

معتقد است كه براساس اين وضعيت ازدواج در جامعه، هرچقدر دارايي و پول براي خانواده پسر باشد، باز هم در امر ازدواج كم است. لذا به والدين توصيه مي‌كند:
 

خَيري بَسي يالَه خْدا ويكرو

 

دلبَرَه كي بَندَلي نه يار ببو

يعني بايد بيشتر به سازش و تطابق دخترشان با پسر مورد نظر اهميت دهند و خداوند نيز رزاق است.

     او همچنين بعضي از سنت‌ها و رسوم مربوط به ازدواج را در تالش نامعتدل دانسته و مورد انتقاد قرار مي‌دهد. از آن جمله است رفتن به عروسي در بعضي خانواده‌هاي تالشي.

    زيور آمَه ايگْلَه كَه كا ده نفر

 

پَمچالَني خْردَنون نَه هشت نفر

    ما نيز به خانواده‌هاي تالشي توصيه مي‌كنيم كه با توجه به مشكلات اقتصادي و مادي بسياري از خانواده‌هاي روستايي، اولاً در نحوه ي مراسم تجديدنظر نموده و آن را به‌طور اختصار بر پا نمايند؛ ضمن اين كه معتقديم وجود مراسم براي ازدواج لازم است؛ چرا كه باعث تثبيت و مشروعيت ازدواج در جامعه مي‌شود. ثانياً بسياري از سنت‌ها و مراسم و رسوم غيرضروري در امر ازدواج را كنار بگذارند. پيام شاعر هم اين است كه با توجه به اهميت ازدواج در سطح جامعه و آفت‌ها و آسيب‌هاي اجتماعي تجرّد طولاني، سعي كنيد به هر طريقي كه مي‌توانيد از مشكلات ازدواج بكاهيد، نه آن كه بر آن بيفزاييد.

     ** لازم به ذكر است كه او همچنين به حفظ بعضي از سنت‌ها و ارزش‌هاي اصيل تالشي تاكيد دارد. مثلاً او به  زيبايي‌هاي خاص لباس تالشي اشاره كرده و آن را بهترين لباس عروس‌ها معرّفي نموده است.

           دلبَري باج تالشَه ليباس خاس خاسي

 

با دَكَرو بَرشو سرا ناز نازي

     بايد بگويم كه با تأسف بر اثر تهاجم فرهنگي بيگانگان، هرچقدر به‌جلو مي‌رويم، با تضعيف روحيه ي ديني و مذهبي و به‌نيساني سپردن بسياري از ارزش‌ها و سنت‌هاي ديني و اجتماعي و فرهنگي - علي‌الخصوص سنت‌هاي اصيل تالشي راجع به ازدواج - روبرو مي‌شويم. مثلاً در مراسم عروسي حتي بسياري از تحصيل‌كردگان تالش كه با تقليد از فرهنگ بيگانه و يا بي‌اعتنايي به سنت‌ها و لباس‌هاي ويژه ي تالشي با لباسي مذموم و گاه به‌طور نيمة‌ عريان در جمع حاضر شده و آن را از  نشانه‌هاي تمدن دانسته و بسيار به آن مفتخرند! حتي در  ييلاق‌ها و كوه‌هاي بسيار دور تالش نيز مي‌بينيم كه دختران عشايري تالش، براي آماده كردن خود براي مراسم عروسي، بر اساس الگوهاي فرهنگ بيگانه، چند روز قبل به شهرها روي مي‌آوردند. و ... اما بايد گفت كه شاعر اين مسايل را نيز درك كرده و نگران آنهاست؛ ولي به دلايلي كه بعضاً در مقدمه به آنها اشاره شد، از بازگو كردنشان اجتناب نموده است. اميدوارم كه  پس از اين، جوانان تالش علي‌الخصوص تحصيلكردگان ما اولاً به رهنمون‌هاي دين مبين اسلام در امر ازدواج و ثانياً سنت‌ها و رسوم و ارزش‌هاي اصيل تالشي بي‌اعتنا نباشند.

2- كنترل مواليد، فرزندان و جامعه‌پذيري آنان در داستان فقره بندلي

     يكي از مباحث عمده كه شاعر نيز به آن توجه نموده است، مسئله فرزندان و تعداد آنها و تربيت و جامعه‌پذيري يا اجتماعي شدن آنهاست. اما آنچه كه او از جامعه ي تالش به تصوير كشيده، اين است كه اكثر خانواده‌هاي تالش(علي‌الخصوص روستاييان) بدون توجه به بعد مادي و اقتصادي و بدون توجه به مسئله تربيت و اجتماعي شدن، هيچ كنترلي بر ميزان مواليد نداشته و با افزايش بي‌حد و حصر تعداد اعضاي خانواده،‌ از نظر اقتصادي و مادي عرصه را براي اعضاي خانواده تنگ نموده‌اند.

     لذا با بروز مشكلات اقتصادي، مشكلات اجتماعي جلوه‌گر و نمايان شده، فرزندان يا جامعه پذير و اجتماعي و تربيت نشده و يا اين امر به‌صورت مطلوب انجام نمي‌شود. ضمن اين كه مي‌دانيم در كنار عواملي نظير گروه همسالان، مدرسه، وسايل ارتباط جمعي و ... خانواده مهمترين و اولين عامل يا منبع تربيت و  جامعه‌پذيركننده ي فرزندان مي‌باشد و اگر خانواده ضربه‌پذير و يا دچار اختلال شود، ما با بحران در جامعه‌پذيري روبرو مي‌شويم.

     شاعر در ابيات زير بندلي را در شرايطي معرّفي مي‌كند كه توجّهي به تعداد مواليد نداشته و حال با مشكلات اقتصادي زيادي رو به روست.

           هَم بجار و چوب‌بُري كا كار بَكَي
        چارَه نييَه وام پِگِرو سه جگاكا
       وَقتي كي پاييز آمَه و اَخطارِه
          املَه بَداي صَدري، وَلي اَيْلَه چﬞ؟

 

كَم دَرَون گَيْ ني روزَه كار بَكَي
صادرات و شيركَت و كشاورزي كا
دﬞ گلَه بَه جيف، ايگْلَه شَني دَست آرِه
ايگْلَه بَداي يَكما حقوق، هَردِه چﬞ؟

     او در جاي ديگر به جامعه‌پذيري و اجتماعي شدن و  تربيت كودكان اشاره كرده و مي‌گويد:
 

  اَي پلاسَر مِردَ كَه ميليونِرَه
       مَعلومَه كي هَمَّه نبو هَردِه نَه
انسَفَرﬞش لازمه پاكيزگي

 

خردَنش سِه گلَه باتي اْم وِرَه
تَربيتش لازمه دَر جامِعَه
اَيْ كي چيمون بي خَبَرَه بَنَدَلي


    اگر به دو بيت زير توجه نماييم، درمي يابيم كه او به‌طور غيرمستقيم به والدين مي‌گويد كه شرايط جامعه ي امروزي با توجه به جميع ويژگي‌هاي آن، اعم از اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي، طوري است كه بايد بسيار مواظب بود و از اين نظر در اين شرايط تلاش بيشتري براي اجتماعي شدن و جامعه‌پذيري و تربيت فرزندان لازم است:
 

     زندَگي يَك گَردَنَه يَه پيچ و خَم
    چرخ فلك چَيْ مزايـِن بيشمار

 

غافل اگر آبيشه، شيشه چَه دَم
واي بَه شكاري كي ببو چَيْ شكار

    در تاييد صحبت‌هاي شاعر از جنبه‌ اقتصادي بايد بگويم كه در تعريف اقتصاد گفته‌اند: «اقتصاد يعني تخصيص منابع محدود براي خواسته‌هاي نامحدود بشري»، حال كه منابع محدود است، چرا با افزايش بي‌حد و حصر جمعيت، اين خواسته‌ها را افزايش و تعادل بين خواسته‌هاي بشري و منابع موجود را بر هم زده و جامعه و كل سيستم اجتماعي را مختل نماييم.

    در زمينه ي عدم هماهنگي بين اوضاع مادي و اقتصادي و تعداد جمعيت و مشكلات ناشي از آن، «توماس ربرت مالتوس» اقتصاددانان و جمعيت پژوه انگليسي نيز با آقاي شهبازلي همداستان است و مي‌گويد: «اگر مانعي در راه افزايش شمار مردمان وجود نداشته باشد، اين مردمان با فرايازي (تصاعد) هندسي زياد مي شوند و افزارهاي زندگي در بهترين شرايط نمي‌توانند تندتر از فراياز (تصاعد) حسابي فزوني يابند.... من گفته‌ام و در درستي آن دودلي ندارم كه ما بايد در گزينش همسر درنگ كنيم و آن را به هنگامي موكول نماييم كه بتوانيم هزينه‌هاي خانوار خود را به نيكويي عهده‌دار شويم. و همچنين تكليف ما اين است كه خود را تسليم شهوات نكنيم و [اندكي بر كنترل مواليد با توجه به وضع مادي و مسئله ي تربيت آنها بينديشيم]». (9)

    يكي ديگر از مسايلي كه شاعر در رابطه با فرزندان بسيار بر آن تأكيد دارد، انتخاب اسم نيكو و جامعه‌پسند براي آنهاست. او توصيه مي‌كند كه از انتخاب اسماء ناپسند بپرهيزند:

     چا كَه نومَه خردَني را شخصيت

 

هيچَه نومش بَب شمَه را معصيت

     عليهذا درتأييد توصيه ي آقاي شهبازلي، من نيز به والدين محترم تالشي توصيه مي‌كنم كه با توجه به رهنمودهاي دين مبين اسلام و همچنين با توجه به شرايط اجتماعي، نام نيكويي را براي فرزندان خود انتخاب كنند. همان طوري‌كه مي‌بينيم بعضي‌ها نام‌هاي بازيكنان (فوتبالسيت هاي) خارجي را براي فرزندان خود انتخاب مي‌كنند. يا برخي نام‌هاي خوانندگان و برخي...

     و از اين قبيل است نام‌هايي مانند «راوانلي»، «گوگوش» و غيره. اما بهتر نيست كه نام‌هاي زيبايي كه مقبول اجتماع است مانند محمد، داود، خديجه، زهرا و .... را براي فرزندان خود انتخاب كنيم؟!

     اگر دقيقاً در اشعار وي بنگريم، در زمينه ي رابطه ي فرزندان و والدين، او معتقد به شكاف بين نسل‌ها است. مي‌دانيم كه در جامعه سه نسل زندگي مي‌كنند: پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها- پدران و مادران- فرزندان (نوه‌ها) كه به ترتيب واسط و حامل فرهنگ گذشته،حال و آينده هستند. لذا اگر در گذشته در جامعه و علي‌الخصوص در جامعه ي تالش ارتباط تنگاتنگي  بين اين سه نسل وجود داشت و فرزندان از طرق مختلف، ابتدا به وسيله‌ي پدربزرگ و مادربزرگ و در ثاني توسط پدر و مادر اجتماعي و تربيت مي‌شدند؛ ولي في‌الحال چنين نيست.

     حتي در بسياري از خانواده‌هاي تالش، فرزندان نه‌تنها پدربزرگ و مادربزرگ را شيء بي‌مصرف مي‌دانند و فرهنگ آنها را مندرس تلقي مي‌كنند، سعي دارند كه پدر و مادر نيز در مسيري كه آنها تعيين مي‌كنند حركت نمايند.

      مثلاً در گذشته اگر جواني عاشق دختر مي‌شد و مي‌خواست با او ازدواج كند، توسط يكي از دوستان يا آشنايان به‌طور غيرمستقيم و بدون حضور خود به بزرگترهايش اعلام مي‌كرد. در حالي كه في‌الحال چنين نيست و به‌طور مستقيم و گستاخانه مسئله را به پدر و مادر يا عمو گفته و آنها را تهديد نيز مي‌كنند و مي‌بينيم كه بندلي نيز مسئله را مستقيماً به عمويش مي‌گويد:

       اَي عَموجان هِستيمَه اَز بيقَرار

 

بش تﬞ مرا دلبري كا خواستگار

     در دهه‌هاي گذشته، پسران در روز عروسي خود از روي احترام و ادب خانه خود را ترك مي‌كردند؛ ولي حالا با تقليد از فرهنگ بيگانه، نه تنها چنان نمي‌كنند، بلكه همسران خود را با وضعي نامناسب در اجتماع ظاهر مي‌سازند و ....

     در مجموع شاعر نگران شكاف بين نسل‌ها بوده و در جاي‌جاي داستان بندلي توصيه‌هايي از زبان پدران و مادران به فرزندان مي‌كند و مي خواهد به فرزندان و جوانان بگويد كه «التجربة فوق العلم». پس از تجارب بزرگان غافل نشويد. مثلاً آن جا كه از زبان اصلي به بندلي مي‌گويد:

ايگْلَه نَصيحت بكرم هَر دﬞ را

 

جان بواجَه يندﬞ نَه ام دينْيا كا

     مي‌خواهد بگويد كه اصلي طعم و ثمره ي سازش و همسازي زن و شوهر در خانه را حس كرده و به آنان مي‌گويد كه شما نيز سعي كنيد در خانه با هم خوش و سازگار باشيد تا  ايام به كامتان باشد.

3- تأثير مشكلات اقتصادي در آسيب‌هاي اجتماعي در داستان فقره بندلي

    اگر دقيقاً در بعضي ابيات اين حكايت بنگريم، متوجه مي‌شويم كه او در مجموع بسياري از آسيب‌ها و انحرافات اجتماعي را كه در داستان فقره بندلي بازگو نموده، ناشي از  مشكلات يا كمبودهاي اقتصادي و مادي مي‌داند. مثلاً آن جا كه مي‌گويد:

    صب دَرَون ايچلَه آوش قَط بَبي
يَكدَفه بيوْنو كﬞ چرا آو نييَه؟
    بَندَلي ني ايگلَه پوهَه جيوَجو
       هَي تﬞ بژَن، هَي برا آستَه بنش

 

حرصي را دِ كفري آرَب، بت بَبي
اَيْ پلا سَر آلْ بَلَيَه آوْ گَتَه
اَلْ بَلَه سَر يَكدَفَه خون شابَرو
اسبَه زوئَه، هَي زَمون و دينْجْ بنش....

     در مجموع پيامي را كه از ابيات فوق دريافت مي‌كنيم، مي‌توانيم چنين بيان كنيم:

[افزايش مشكلات اقتصادي← تضعيف روحيه ي ديني و  مذهبي← افزايش انواع جرايم، انحرافات، تخلف‌ها و مشكلات اقتصادي]

     همچنين از ابيات فوق دريافت مي‌كنيم كه اگر در گذشته كشاورزان و روستاييان ضمن مدنظر قراردادن جنبه‌هاي ديني و تقليد و كسب و كار و با انواعي از ياري‌گري‌ها (خودياري، دگرياري، همياري و تعاوني‌هاي سنتي) به كشت و كار و توليد مي‌پرداختند، امروز با بروز و افزايش اين مشكلات اقتصادي نه تنها توجهي به جنبه ي ديني و مذهبي كشت و توليد نمي‌شود و انواعي از ياري‌گري‌ها به فراموشي سپرده‌ شده‌، بلكه به حريم ديگران نيز تجاوز و باعث مشكلات اجتماعي فراواني براي ديگران مي‌شوند. مثلاً بسياري از كشاورزان غافل از اين هستند كه دزدي آب مزرعه همسايه براي سيراب نمودن مزرعه خود تنها باعث حرام شدن كل محصول مزرعه‌اش مي‌شود، از طرفي نيز باعث مشكلات اقتصادي و اجتماعي فراوان براي طرف مقابل مي‌شود. و چه بسا در صورت اعتراض و تذكر آبياران و نمايندگان اداره ي آبياري، آنها را مورد ضرب و شتم قرار مي‌دهند. و يا انواعي از جرايم نظير سرقت، فروش مواد مخدر و مشروبات الكلي و .. نيز به نوعي ناشي از مشكلات اقتصادي در سطح جامع است.

    شاعر معتقد است كه بسياري از مشكلات درون خانوادگي نيز ناشي از مشكلات و كمبودهاي اقتصادي و مادي است. او در تمام قسمت‌هاي داستان، بندلي را شخصي معرّفي مي‌كند كه همواره مشكلات اقتصادي گريبانگير او بوده و همواره در جهت رفع اين مشكلات اقتصادي است.

     همان طوري‌كه شاعر يادآور مي‌شود، بعد عاطفي و احساسي و شادابي و طراوات بسياري از خانواده‌ها در اثر مشكلات اقتصادي رخت بربسته است.  مثلاً او بندلي را كسي معرّفي مي‌كند كه با دست خالي در پي پرداخت بدهي است و پس از مراجعه به منزل از فرط ناراحتي و خستگي جايي براي ابراز مجبت و عاطفه در او نيست.

  دلبر ايسَه سَس دَكَرو بَندَلي

 

تا جيوَزو آيگْلَه ماشَه دلبَري

     و يا او بسياري از اختلافات درون خانوادگي را كه عمده‌ترين اين اختلافات و درگيري‌ها در خانواده‌هاي تالشي به‌صورت درگيري عروس و مادر شوهر تجلي مي‌كند، يادآورشده و اين اختلافات را شديدتر از اختلاف دو كشور مي‌داند.
 

دلبر و اَصلي جيشَنَه يَندﬞ نَه

 

مثلِ دﬞ كيشوَر كه با هَم جَنگينَه

    او اين اختلافات را بيشتر ناشي از مشكلات اقتصادي مي‌داند. مثلاً اختلاف مادر بندلي و دلبر بر سر يك تخم‌ اردك، به خاطر نداري است. لذا از زبان خوبْلَر (مادر دلبر) به آنها توصيه مي‌كند:
 

آردَكَه آگْلَه بَسي ميراث ببو
   اشتﬞ وَيو وَختي آمَه اشتﬞ كَه

 

آگلَه سَلَه، آردَكَني هيچ نبو
هَرچي ببو هم چَه يَه و اشتنَه


    البته بايد گفت كه مشكلات اقتصادي عمده‌ترين عامل اختلافات درون خانوادگي در دهه ي فعلي است، ولي عوامل ديگري نيز نظير زن سالاري‌ها يا مرد سالاري‌ها، عدم وجود تقسيم كار صحيح خانه، تضعيف مذهب و روحيه ي ديني و يا انتظارات بي‌حد و حصر بعضي از اعضاي خانواده‌ها در اين اختلافات دخيل هستند. مثلاً انتظارات بسيار بالاي بعضي از دختران امروزي كه به محض ورود به خانه ي شوهر،‌ مدعي مهيا شدن همه چيز هستند نيز يكي از علل اختلافات درون خانوادگي است كه شاعر اين مسئله را لمس كرده و در قالب پند به تحمّل سختي براي رسيدن به آسايش را گوشزد مي‌كند:
 

 زندَگي كا سَختي بَبي، راحَتي
  ژِن بَسي دَركش ببو كي زندگي

 

تا نيو سَختي، نييَبن راحَتي
سَختي شَه بَب، سَردي شَه بَب، راحتي


     البته از دو بيت ديگر او چنين برداشت مي‌شود كه در مواردي نيز بعضي از سياست‌هاي غلط اقتصادي حاكم بر كشور، با توجه كشاورز بودن بسياري از تالش‌ها، باعث پيدايش مشكلات اقتصادي و در نتيجه مشكلات اجتماعي براي آنان مي‌شود. مثلاً اگر بندلي نتوانسته در آخر كشاورزي، محصول خود را به قيمت خوبي بفروشد، شايد به‌علت واردات بي‌موقع برنج، يعني در موقع برداشت محصول، از سوي وزارت بازرگاني بوده است.
 

 نَه ما دَشَه تولي كا و بَرمَيَه
بگذَرَم و بَندَلي ني بَخرَتي

 

وَقتِ فروش دَستي كا ژَه مَندَيَه
بَخْرَتييَه، انتَرَه كي فر دَري

4- جامعه‌شناسي ديني در داستان فقره بندلي (تقديرگرايي روستاييان تالش)

    از اين جنبه مسئله‌اي كه قابل ذكر است و شاعر نيز معتقد بدان است روحيه تقديرگرايي در بين بيشتر افراد جامعه علي‌الخصوص روستاييان تالشي است. آن جا كه از زبان عموي بندلي به خانواده دلبر مي‌گويد:

 خَيري بَسي يالَه خدا ويكَرو

 

دلبَرَه كي بَندَلي نَه يار ببو

    از مصراع اول تقديرگرايي عموي بندلي استنباط مي‌شود. پس شاعر هم مي‌گويد كه اكثر تالش‌‌ها و مخصوصاً روستاييان و كشاورزان تالش مانند بسياري ديگر از افراد جهان سوم داراي روحيه تقديرگرايي هستند. يعني معتقد به ساخت محيطي شديداً محدود هستند. به بياني ديگر، اين افراد از نظر اجتماعي و تاريخي اعتقاد دارند كه سرنوشت آنها از پيش‌ توسط خالق اين جهان و يا نيروهاي مبهم تعيين و تثبيت شده  است؛ بي‌آن كه فرد بتواند، و حتي اگر بخواهد در این مسیر از پیش تعیین شده، تغییری ایجا کند. یعنی ابتدا معتقد به «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد» هستند، تا این که معتقد به «از تو حرکت، از من برکت» باشند. مثلاً عموی بندلی می‌توانست بگوید که زن و شوهر اگر فکر پیشرفت و ارتقاء داشته باشند، در اندک زمانی و با تلاش و جدیت خواهند توانست به تمام خواسته‌های خود برسند. و از برای رسیدن به خواسته‌هاشان در کنار کار و کوشش و تلاش، توکل به حضرت آفریدگار جل اسمه و شأنه نیز لازم است. و یا بندلی برای رسیدن به معشوق خود به‌جای آنکه به «بَرزَکو» می‌رفت و با دادن نذر، شکایت خوبلَر (مادر دلبر)، می‌توانست شخصاً به خدمت والدین دختر رسیده و می‌گفت که من سعی خواهم کرد که با تلاش و جدیت به کار و فعالیت پرداخته و بسیاری از خواسته‌های شما و دلبر را به‌جای آورم و شما نیز باید یاور و یار من باشید.
 

اَی خاسَه تربَه تﬞ عَلاجم بدَه

 

خوبلَری نی زو بَه زو دیوون بکَه

     علیهذا باید گفت که یکی از علل عدم پیشرفت بسیاری از تالش‌ها به‌خاطر داشتن همین روحیه تقدیرگرایی به جای داشتن انگیزه ي پیشرفت و تفکّر توسعه‌ای و عقلانی است. درحالی که لزوم توسعه و پیشرفت این است که جهان‌بینی‌ها، ارزش‌ها، اعتقادات و فرهنگ ما موافق توسعه باشد. اگر بعضی از کشورها توسعه یافته‌اند، به خاطر داشتن انگیزه پیشرفت و روحیه توسعه و پیشرفت و تفکر عقلایی در مقابل تقدیرگرایی است.

     مثلاً یکی از علل توسعه سرمایه‌داری در غرب به علت داشتن روحیه سرمایه‌داری و تفکّر عقلایی و توسعه‌ای است. مثلاً سعادت دنیوی را مقدّمه سعادت اخروی دانسته و راه سعادت دنیوی را در کار سخت، تولید بیشتر و مصرف کم می‌دانند. پس همانند «کارل راجز» باید گفت:

«دهقانان سرنوشت را قدرت مطلقه در تعیین بدبختی و موفقیت‌های خود می‌دانند... موفقیتی در زندگی به‌دست آورند ناشی از مداخله ي قوای مابعدالطبییه می‌دانند». (10)

     شاعر نیز معتقد به روحیه ي تقدیرگرایی و اتکا بسیاری از افراد تالشی به خدا و اولیا و تکایا برای رسیدن به توسعه و پیشرفت است، بدون این که فکر کنند موتور اولیه ي توسعه خودشان هستند. بدون این که ایمان به یزدان پاک را از دست دهند.

5- تعاون و یاریگری‌ها در داستان فقره بندلی

     همانطور که می‌دانیم، عموم محققان و پژوهشگران داخلی و خارجی یکی از مهمترین ویژگی ما تالش‌ها را وجود انواعی از یاریگری‌های سنتی در انجام امور زندگی اجتماعی و علی‌الخصوص در امور خیر و شر دانسته‌اند. اگر به‌طور دقیق به بررسی بپردازیم، خواهیم دید که بسیاری از امور زندگی در تالش با تعاون و یا انواع دیگری (دگریاری، همیاری، خودیاری و تعاون سنتی) انجام می‌شود. و اگر این یاریگری‌ها نمی‌شد، شاید بسیاری از امور مختل می‌شد.

     و این جای تحسین بسیار برای ما تالش‌هاست؛ چراکه می‌دانیم تعاون امری است که فرمان خدا در آن قرار گرفته است (تعاونوا علی البر و التقوی). و هر امری هم که فرمان خدا بر آن قرار گیرد، امری است واجب، ثابت و جاوید.

     شاعر نیز در داستان فقره بندلی به بسیاری از این یاریگری‌های سنتی اشاره کرده است. مثلاً او به همراهی تالشی‌ها در مراسم عروسی اشاره می‌کند که با آوردن هدایای نقدی و جنسی، صاحب عروسی را رهین عنایات خود قرار می‌دهند.

     پول اَنویس خَندَدیَه فَرَّهی

 

هَی بَنویس پارچه و اَنگشتری

    و یا به دگر یاری بسیاری از افراد تالشی در مواقع خطر و حوادث اشاره می‌کند. مثلاً پس از مرگ اصلی، همه همسایگان، اقوام و آشنایان در دفن و کفن اصلی، یار و یاور بندلی بودند.
 

        ایل و فامیل جَم بَینَه و اَلدَهن
  بِلاخَره اَصلی بَبن تَربَه را

 

اَی بوشوون، هَم دَکَرون چَه کَفَن
چال بَکَن و باز بومَنَه گَرد کَه را

     ان‌شاء ... در مقاله‌های بعدي به تشریح انواع یاریگری‌هاي موجود در بین تالش‌ها به‌طور کامل خواهم پرداخت. برای اطلاع دقیق از مفاهیم و انواع یاریگری‌ها به کتاب «یاریگری‌های سنتی» دکتر مرتضی فرهادی مراجعه کنید.

پایان سخن

     موارد فوق‌ رشته‌ای بود از مطالب اجتماعی موجود در داستان فقره بندلی که آقا شهبازلی مد نظر قرار داده بودند. جا دارد خاطرنشان گردد که تمام مطالب موجود در ویژه‌نامه‌های تالشی را مطالعه کرده ام. تمام آن مطالب و علی‌الخصوص اشعار موجود در آنها بسیار ارزشمند و قابل تحلیل هستند. علیهذا، از دوستان استدعا دارم درصورتی که بر اساس دانش و اندوخته هاي علمی خود تمایل به تحلیل اشعار  یا مطالب ویژه‌نامه را دارند، از قضاوت‌های  احساسی و عاطفی در این زمينه بپرهیزند.

     البته شایان ذکر است که بسیاری از قضاوت‌های نادرست ناشی از این است که بیشتر ما، دانش و علم را فقط در قالب مدارک دانشگاهی جست و جو مي كنيم؛ یعنی با «مَن قالَ» کار داریم نه با «ما قالَ». در حالی که بسیاری از افراد، به ويژه در تالش هستند که بسیاری از مطالب را خوب فهمیده و تحلیل می‌کنند؛ بدون این که دارای مدارک دانشگاهی باشند. مثلاً من با جرأت می‌توانم بگویم که آقای مسعود شهبازلی هم یک جامعه‌شناس و مردم شناس و هم یک جمعیت‌شناس است. ...

     در پایان به تمام دوستان و هموطنان می‌گویم که مطالب مندرج در ویژ‌نامه‌های تالشی میراث مشترک همه ما تالش هاست. پس بهتر این است که با دیده ي تقدیس به این مطالب بنگریم.

 

منابع

1- فاضلی، نعمت‌الله، درآمدی بر جامعه‌شناسی و هنر و ادبیّات، فصلنامه ي علوم اجتماعی  (7 و 8)، دانشگاه علامه طباطبایی،، دانشکده ي علوم اجتماعی، 1377، ص 13

2- همان، ص 11

3- طبیعی، حشمت‌الله، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی ایلات و عشایر، انتشارات دانشگاه تهران،؟ 137، ص 26

4- سعدی، شیخ مصلح‌الدین، بوستان، انتشارات اقبال، 1375، ص 100

5- ساروخانی، باقر، مقدّمه‌ای بر جامعه‌شناسی خانواده، انتشارات سروش، 1375، ص 109

6-  همان، ص 42

7- همان، ص 40

8- همان، صص 90 و 91

9- آشفته تهرانی، امیر، جامعه‌شناسی جمعیّت، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1372، صص 193 و 195

10- ازکیا، مصطفی، مقدّمه‌ای بر جامعه‌شناسی توسعه روستایی، انتشارات اطلاعات، 1370، ص 59

 

توضيح:

      اين مقاله در شهريور 1377 در صفحات 6 – 3 "نشريه ي آواي شمال، ويژه ي تالشي ها (3)" به چاپ رسيده است. گفتني است كه اين ويژه نامه ها به همّت فرهيخته ي ارجمند، جناب آقاي شهرام آزموده تهيّه و منتشر مي شد. جا دارد از دو دهه تلاش مطبوعاتي اين معلم سخت كوش تالش زمين قدرداني شود.